رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

رها عشق مامان وبابا

بدون عنوان

سلام به رهاخانومي عزيز مامان امروز آخرين روزيه كه مامان اومده سركار/ديگه ميخواد فقط استراحت وتفريح كنه تا هم خودش وهم خودت راحت باشيد./ بابا بزرگت صبح زنگ زدن و گفتند كه وسايلت رو بردارم واز امروز برم خونشون كه اگه شب ونصف شب درد شروع شد سريعتر به بيمارستان برسيم. حالا بايد ببينم نظر بابا ابي چيه/چون ما از اينجا 1 ساعت طول ميكشه كه به بيمارستان برسيم./ از طرفي ماه رمضون درپيشه/ راستي عمو جونت هم توي ماه رمضون به دنيا اومده!
28 تير 1391

بدون عنوان

سلام به رهاي عزيزم خانمي ديروز بعدازظهر با بابايي ساكت رو كامل كرديم /البته وسايلت روگذاشته بودم اما يه چك كردم كه مطمئن بشم ووسايل خودم رو هم كنارش گذاشتم /بابايي ميگه به تيپ شكمم نمياد حالا حالاها زايمان كنم اما من ديگه بيقرارم ... بيقرار ديدن تو خانم دكتر بهم گفت حوصله كن/هرچقدر با رها جون مدت بيشتري با هم بمونيد براي رها بهتره/منم گفتم چشم من بخاطرش حاضرم هركاري بكنم/  
24 تير 1391

زودتر بيا

سلام به رهاي عزيزم امروز 257 امين روزيه كه با هم هستيم/و خانم دكتر ميگه حدود 2 هفته ديگه قدوم مباركت رو به اين دنيا ميذاري/الان كه دارم مينويسم پشت ميزم توي اداره هستم وتو داري ورجه وورجه ميكني و ... بيصبرانه لحظات رو شماره ميكنم تا بياي/ميدونم كه با اومدنت رنگ تازه اي به زندگي من وبابا ابي ميدي./ دوستت داريم ومنتظرتيم./
21 تير 1391
1